بنیان‌های آموزش موسیقی به کودکان چیست؟

با اولین تلاش‌های کودکان برای ارتباط برقرار کردن با موسیقی و همچنین اولین تلاش‌های مربیان آموزش موسیقی در راستای جهت دادن به فعالیت‌های موسیقایی کودکان، در برابر دو مفهوم اصلی و کلی قرار می‌گیریم که عبارتند از: مبانی و بنیان ها

منظور از مبانی، همان آموزش دادن الفبای موسیقی به کودکان است که در تا حدودی دارای خط مشی یکسانی است. در آموزش مبانی، ارزش روانشناسانه آموزش کمتر مد نظر قرار میگیرد. اما در مفهوم دیگر که همان بنیان هاست پرورش موسیقایی افراد مدنظراست و اصول بنیادی دنبال می شود . واژه ی بنیانی یا المنتال که از سال 1914  در نگرش‌های آموزش موسیقی مصطلح شده است، بار معنایی مثبتی دارد و به امری ریشه‌ای و مصون از فرسایش زمان اشاره دارد.

موسیقی بنیانی کاربردی دو جانبه دارد. از یک سو بنیانی است برای آموزش عمومی موسیقی و از سوی دیگر ضمیمه ای می شود بر آموزش موسیقیدانان  حرفه‌ای. تمرین موسیقی بنیانی مایه‌ی تقویت توانایی های کلی فرد برای جهت‌یابی در جهان موسیقی می‌شود. چنانچه از موسیقی بنیانی انتظار بازدهی داریم ،خواه برای پروراندن موسیقی دانان حرفه ای و خواه برای آموزش جوانان ،باید این موسیقی را از همان دوران کودکی پی ریزی کنیم و فرد را برایش آماده کنیم.این نوع موسیقی همان موسیقی ای است که به دست کودکان می رسد،آن هم نه فقط به این معنا که آن ها از عهده‌ی اجرایش برمی آیند؛ بلکه کودکان می توانند به گونه ای تجربه‌اش کنند که گویی به خودشان تعلق دارد و با زبان موسیقایی خودشان به آن واکنش نشان می دهند.با بیان گشتن زمان حال به زبان صداها، فرد یا کودک به موسیقی پیش رویش احساس تعلق می کند و درست همین جا است که ویژگی انفرادی موسیقی بنیانی نیز تجلی می‌یابد.

آموزش موسیقی به کودکان و یا هر فردی که اولین مواجهه با موسیقی را دارد ملزم به در آمیختن هر دو مفهوم ذکر شده،یعنی بنیان ها و مبانی است.بسیاری از افراد قادرند تا اولین مبانی موسیقی را همچون:سلفژ ،آموزش عملی ساز و یا هارمونی و … را آموزش دهند اما تعداد کسانی که قادر به ریشه یابی ابتدایی ترین نتایج حاصله از دنیای موسیقی هستند انگشت شمارند.

آموزش موسیقی، بسیار فراتر از هرگونه آموزش سازی است و شامل حس ریتمیک،گوش موسیقایی، حس ملودیک، نام نت ها، درجات گام، بداهه نوازی و شناخت هارمونیکی است.این آموزش ها از حدود سه یا چهار سالگی میتواند آغاز شود اما پیش از همه ی این ها مرحله ای از آموزش موسیقی وجود دارد که آن را آموزش عمومی خردسالان می نامند.

آموزش موسیقی کودکان نه با درس‌های موسیقی که با بازی آغاز می شود. آموزش موسیقی نباید با موسیقی یا تئوری موسیقی شروع شود بلکه باید به موسیقی مجال دهیم تا از دل بازی بیرون بیاید. بسیار مهم است که کودک فرصت کافی برای بازی کردن بیابد و بدون مزاحمت دیگران بتواند درون مانده ها را بروز دهد و بیانشان کند. واژگان و اصوات باید هم زمان از بطن بازی های بداهه و موزون برون کشیده شوند.همان گونه که برمر در مقاله ای درباره آموزش موسیقی می گوید:«موسیقی و مخصوصا ملودی،برای کودک نو رسیده از بنیادی‌ترین افزار بیانگری شمرده می‌شود و به او امکان می‌دهد تا احساسش را از زنده بودن ابراز کند. کودک با استفاده از صداهای آمیخته به واژگان ،اداها ،حرکت های ریتمیک،و بازی به انسجام حسی_حرکتی دست می یابد.»

کودکان نیازی به تحریک و یا ترغیب ندارند، بلکه خودشان بدوی ترین ابزار را به دست می گیرند ؛ دست زدن و پا کوبیدن هم از ابزار بیان گری آن ها به شمار می رود . حالت ها و راه های مختلف بازی کردن و نواختن و حس هایی همچون اشتیاق به صدای بلند یا آهسته، زیر و بم ،و حس های مشابه به گونه ای شگفت انگیز و سریع رشد و بلوغ می یابند. کودکان از راه حرکت دادن اندامشان (راه رفتن ،دویدن،جهیدن و غیره) به نظمی ریتمیک می رسند و از خلال کارهایی چون تنفس ،سخن گفتن و زمزمه کردن، نخستین بن مایه‌های ملودی و نظم ملودیک را می آفرینند.  در کلام آخر آنچه در آموزش موسیقی به کودکان از اهمیت ویژه ای برخوردار است توجه به در هم آمیختن هر دو مفهوم مبانی و بنیان هاست و در عین حال توجه به نقطه نظرات روانشناسانه،نظریه های آموزش و یادگیری و داشتن برنامه متناسب با هر گروه سنی و بسیاری موارد دیگر از عوامل مهم و مورد توجه در امر آموزش موسیقی است.